سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاعرانه های من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

فجر وانقلاب

    نظر

  فجر

مبارزه با استکبار

تداعی کننده فرار از درد وُ رنج

تنهایی ُزجر؛

مادر؛ فرشته

پدر؛تهمتن مرد ، جوی ِ روان

 دست های پینه بسته کارگران؛

فقر؛

این غول بی شاخ  ودم؛

دست مایه استکبار

و باز هم واژه تلخ دیگر یعنی استعمار

کودک وکارتن خواب

وهزاران سوال بی جواب

فجر

 انقلاب ِ مردم وپایان رنج...

 

                           رضا شریعتی


آهن ربا

    نظر



کنار تو خیره به چشم هایت نشستم
با کلمات بازی کردم تا زیباترین واژهها ؛
خوش اهنگ ترین متنها را جست وجو کنم
حرفهای ناتوان من و ُ گرگ چشم های تو
چه پارادوکس ناقصی...
کنار هم نساختند
گره دست های من و تو!
آهن ربا نبود ؛ویا نیروی جاذبه ی زمین
دستان من ؛ تکرار گناه قلب عاشق تو بود

رضاشریعتی


هجوم ناجوانمردانه ثانیه ها

    نظر

در هجوم ناجوانمردانه ثانیه ها چشم انتظار آمدنت بودم ؛

خیال میکردم؛

قلبم ؛استخوان ها ُ و بند بند وجودم  را

به صلیب میکشد 

اگر عشق با تو طلوع نکند؛

اما این بار قصه فرق میکند

من فرهاد نیستم که تیشه به ریشه ام بزنم ؛ مجنون نیستیم که از غم لیلی بیابانگرد شوم  ؛

 به جرم نبودنت خاطراتت را دار میزنم! فقط همین

رضاشریعتی


کمند وُ ریسمان

    نظر

چشمان من خام بود
وگیسوی تو کمند وُ ریسمان؛
لاله لبانت سرخترین میوه سال ؛
سیب ؛
پیوند عشق؛ میانمان پنهان؛
من کشتیران مغلوب  و
تو سوار بر قایق و غالب؛
بازی زمانه و چشمان اسیر،
من ِ زمین گیر از دنیا سیر...
در قلبت سنگ انداختم
و برایت نغمه ایی  خلاف سکوت ساختم؛

گفتمت :عشق تو وآواره ام از بلاسازی این قلبت؛  چاره ام؟؛

این زبان قاصرم ؛راه تونیست؟!... بر بلاسازی قلبم  چاره نیست
مصرع هایم ناتمام وجان به لب؛
اشک های پنهانم شب به شب...
گفتمت جانان من من قاصرم
 کُن کلامی با  کلمات ناصرم
سرخیت را هر لحظه  خاطر میبرم خنده جانانه ات مشکل گشای مشکلم
در سکوت وبا نگاهت گفتی عزیز من نیز چون تو آواره ام

لیک اندر جزئیات چشمان تو دنبال چاره ام

رضاشریعتی


طلوع عشق

    نظر

طلوع عشق

چشمان ِتر؛
پرتو ِ نگاهت؛
درست در زمان که در دلت  لنگر انداختم
غروب عشق در روزهای سرد زمستانی
وتو سردترین جزیره تاریخ
...

من آب شدم
نه مثل  برفی که گفتی
ننشسته آب شد

من آب شدم مثل مجنونی که دیگر مالک لیلی نبود.

رضاشریعتی